یکی از آفات بیدقّتی و بیاحتیاطی در تفسیر، گرفتار شدن به «تفسیر به رأی» است که بسیار خطرناک است.
در هر کاری و هر علمی که انسان وارد میشود، چراغ به دست بودن شرط احتیاط است چرا که هرقدر احتیاط کند، کمتر اشتباه میکند. مخصوصا در کارهای مهم؛ بالاخص در تفسیر کلام خدا.
عظمت و اهمیت کلام خالق یکتا میطلبد که در تفسیر آن کمال دقّت و بررسی اعمال شود. چرا که اگر کلام، کلام فردی از افراد بشر بود، کار مفسّر خیلی آسان بود. اما وقتی سخن از کلام خدا به میان میآید، باید احتیاط بیشتری به خرج داد تا از عهده این کار خطیر برآمد. لذا در این مورد علما دو گروهند:
گروهی میگویند نباید کلام خدا را تفسیر کرد چون تفسیر کردن؛ روایت کردن از خداست.
گروهی هم معتقدند که تمام قرآن باید معنا و تفسیر شود.
از جمله سعید بن جُبیر که وقتی از او درباره تفسیر سؤال میشود، میگوید: «انّا لا نقول فی القرآن شیئا». «ما در مورد قرآن نمیتوانیم چیزی بگوییم». و همچنین شعبی میگوید: «واللّه ما من آیةٍ الاّ قد سألت عنها و لکنّها الرّوایة عن اللّه».«به خدا قسم آیهای نیست مگر ا ین که از آن سؤال خواهد شد. و لکن تفسیر؛ همان روایت کردن از خداست» . و همچنین جندب بن عبداللّه و نافع و عروة و عبیدة السلمانی و اصمعی که به خاطر تقوا و ورع از تفسیر دوری میجستهاند(1).
ولی بسیاری از علمای گذشته معتقدند که اخبار و احادیثی که در ترس از تفسیر وارد شده، حمل بر «تفسیر به رأی» است. گرچه در رأی خود مُصیب باشد؛ چون از روی علم مصیب نشده است. چنانکه در حدیث آمده:
«من فسَّرَ القرآنَ برأیه إن أصاب، لم یوجر و إن أخطأ، فهو أبعدُ من السّماء..».
«کسی که قرآن را به رأی خود تفسیر کند، اگر (تصادفا) مطابق واقع شود، اجر نخواهد داشت، و اگر خطا کند، آنچنان سقوط میکند که او بدور از آسمان است...»(2).
اما گروه زیادی قائل به لزوم تفسیر بوده و معتقدند که کلّ قرآن باید آموخته و معنی آن فهمیده شود و الاّ مفید فایده نخواهد بود و نزول آن معنی پیدا نخواهد کرد و معنی «الرّاسخون» را عطف بر آیه «لا یعلم تأویله الاّ اللّه» کردهاند و «یقولون آمنّا به» را در به جای حال استفاده کردهاند. پس معنی آیه به این صورت میشود: «انّه لا یعلم تأویل القرآن الاّ اللّه و الاّ الراسخون فی العلم». «تأویل قرآن را نمیداند مگر خدا و کسانی که راسخ در علم هستند».
اما این که آیا مقصود از «راسخان در علم» پیشوایان معصوم است یا معنی وسیعتری دارد؟ این مسأله فعلاً چندان برای ما مطرح نیست(1).
بسیاری از مفسّرین گفتهاند صحیح است که در قرآن آیاتی وجود دارد که چندان قابل تأویل و تفسیر نمیباشد. ابن عباس میگوید:
«أنزل القرآنُ علی أربعة اوجه: وجه حلال و حرام لا یسع أحد جهالته؛ و وجه یعرفه العرب؛ و وجه یعلم تأویلَه العالمون؛ و وجه لا یعلم تأویله الاّ اللّه؛ و من انتحل فیه علما فقد کذب».
«قرآن بر چهار وجه نازل شده: وجه حلال و حرام که همه باید یاد بگیرند؛ و وجهی که عربزبانها میفهمند؛ و وجهی که تأویل آن را علما میفهمند؛ و وجهی که غیر از خدا کسی نمیفهمد و هرکس به سلیقه خود تفسیر کند، دروغ گفته».
چنان که از موارد استعمال آن استفاده میشود، به معنی درک عقلانی نیست، بلکه تفسیر به عقیده و سلیقه شخصی است و یا تفسیر به گمان و پندار و تخمین است.
«راغب» اصفهانی در «المفردات» میگوید: «رأی به معنی عقیدهای است که ظنّ و گمان در آن غلبه دارد».
هرگاه انسان برای خودش عقیدهای پیدا کند، میکوشد تا مؤیّدی از قرآن و احادیث پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام برای آن بتراشد و آیاتی از قرآن و روایاتی را انتخاب کرده و بدون هیچ قرینهای برخلاف مفهوم ظاهر آن، تفسیر میکند. چنین کاری را «تفسیر به رأی» میگویند. و به نوشته آیةاللّه سبحانی:
«به جای شاگردی بر قرآن، بر آن استادی کند»!(1).
پس کسانی که در صدد «تفسیر به رأی» هستند، افراد نادان و جاهل و بیخبر از کتاب خدا و احادیث پیامبر و اهل بیت آن حضرت علیهمالسلام میباشند. و اغراض و اهداف نادرستی دارند، چنانکه امیر مؤمنان علی علیهالسلام در این باره میفرماید:
«و آخَرُ قد تُسمّی عالما و لیسَ به فاقتبس جهائِل من جُهّالٍ و أضالیلَ مِن ضُلاّلٍ و نصب للنّاس أشراکا من حبائلَ غُرورٍ و قلوٍ زُورٍ قد حمل الکتابَ علی آرائِه و عطفَ الحقَّ علی أهوائِهِ...»(2).
«گروهی از گمراهان (که خداوند آنان را دشمن میدارد) خود را عالم و دانشمند میخوانند در صورتی که نادان هستند؛ آنها نادانی را از افراد جاهل فرا گرفته، و بر سر راه مردم، دامهایی فرا نهاده و گفتار باطلی را سرداده و قرآن را بر آراء خویش تطبیق میدهند و حق را مطابق میل خود تفسیر میکنند».
یکی از معانی «تفسیر به رأی» این است که مفهوم جملهای را آنچنان که قواعد ادبی و لغت اقتضاء میکند، بپذیریم ولی در تطبیق آن بر مصادیق، مرتکب تحریف شویم. و چیزی که مصداق آن نیست، بر طبق سلیقه شخصی خود مصداق آن قرار دهیم مانند جریان شهادت «عمّار یاسر» که وقتی در صفّین به دست لشگریان معاویه شهید شد، به او گفتند: از پیامبر نقل شده که فرموده بود: «یا عمّار تقتلکَ الفِئَةُ الباغیة». «ای عمّار تو را لشگر ستمگر خواهند کشت».
معاویه که نمیتوانست اصل حدیث را انکار کند، برای تبرئه خویش به سراغ «تفسیر به رأی» رفت و گفت: این سخن حق است که عمّار را جمعیت ستمگر خواهند کشت ولی ما قاتل عمّار نیستیم، بلکه قاتلش (العیاذ باللّه) علی است که او را به میدان جنگ فرستاده و با این منطق واهی میخواست خود را در برابر چنین دلیل کوبنده تبرئه نماید.
ممکن است بین دو نوع از اقوال قائل به تفصیل شویم و بگوئیم:
کسانی که میگویند برای هیچکس امکان تفسیر نیست، منظورشان این است که انسان نمیتواند به حقیقت مراد خدا پی ببرد و این مانع از این نیست انسان به اندازه استعداد خود قرآن را بفهمد.
یا منظورشان این است که انسان به علوم خاصّ مثل قیامت و علم غیب که مخصوص خداست، نمیتواند دست یابد مثل آیه «یَسْأَلُونَکَ عَنِ السّاعَةِ أَیّانَ مُرْسیها قُلْ اِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی..».
اما غیر از اینگونه امور مخصوصه مانند معاملات و اجتماع و اخلاق و ... باید مردم آن را بفهمند و همچنین تفسیرش را درک نمایند؛ حالا از طریق پیامبر و اهل بیت علیهمالسلام و یا از راه تدبّر و استنباط. پیامبر نیز برای امت خود آنچه را احتیاج به آن دارند، بیان کرده اعم از اصول دین و قواعد آن و تشریعات.
1) قصّةالتفسیر: ص 24.
2) کتاب «تفسیر به رأی»، زیر نظر آیةالله مکارم، ص 17 به نقل از تفسیر عیّاشی.
1) برای اطلاع بیشتر در این مورد به کتاب «منشور جاوید» جلد سوم نوشته استاد آیةاللّه سبحانی مراجعه فرمایند.
1) آیةاللّه سبحانی، منشور جاوید: ج3، ص 363، چ 1368.
2) نهج البلاغه فیض: ج1، ص 214، خطبه 86، پاراگراف 10.